کمتر از دو ماه پس از زیارت آیتالله خامنهای از مزار علامه اقبال لاهوری، در دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران، کنگرهای برگزار میشود جهت بزرگداشت اقبال لاهوری و آیتالله خامنهای به عنوان سخنران افتتاحیهی این کنگره حاضر میشود و این روز را یکی از پرهیجانترین و خاطرهانگیزترین روزهای زندگی خود میداند. ایشان، سخنان خود را اینگونه آغاز میکند که:
«بنده ترجیح میدادم حضورم در این جلسه، دور از تشریفات میبود تا میتوانستم اولا از این یادبود بزرگ و محبوب حظ بیشتری ببرم، ثانیا این فرصت و امکان را میداشتم تا گوشهای از احساسات خود نسبت به اقبال را در اختیار حضار این جلسه بگذارم. حالا هم از برادران و خواهران خواهش میکنم اجازه بدهند صمیمانه و مثل کسی که سالها مرید اقبال بوده و در ذهن خود با اقبال زیسته است در اینجا حرف بزنم، تا قدری حق عظیم او را بر خود، در این مجمع بزرگ و در نهایت در ذهنیت مردم عزیز کشورمان ادا کنم.» و سخنان جامعی پیرامون شخصیت اقبال ارائه میدهد.
به بهانهی اول اردیبهشت ماه، سالروز درگذشت علامه اقبال لاهوری، «روشنی خورشید» متن منتشرنشدهی این بیانات را، منتشر میکند.
مخاطب: شرکتکنندگان در کنگرهی جهانی بزرگداشت علامه اقبال لاهوری
تاریخ: 19 اسفند 1364
شرح:
بسماللهالرّحمنالرّحیم
باید صادقانه عرض کنم: امروز که این جلسه و این تجلیل را از اقبال عزیز، در کشورمان مشاهده میکنم، یکی از پرهیجانترین و خاطرهانگیزترین روزهای زندگی من است.
آن شرار درخشندهای که در تاریکی روزهای سیاه اختناق، یاد و شعر و نصیحت و درسش نومیدی را از دل میزدود و آیندهای روشن را در برابر چشمان ما ترسیم میکرد، امروز مشعل فروزندهای است که خوشبختانه نظر ملت ما را به خود جلب میکند.
مردم ما که نخستین مخاطب جهانی اقبال بودند، متأسفانه خیلی دیر با اقبال آشنا شدند. وضعیت خاص کشور ما، به ویژه سلطهی سیاستهای منحوس استعمار، همزمان با آخرین سالهای زندگی اقبال، در کشور محبوب او ایران، موجب شد که اقبال هرگز ایران را نبیند.
این شاعر بزرگ فارسیگوی که بیشترین شعرش را نه به زبان مادری که به فارسی گفته است، هرگز در فضای محبوب و مطلوب خود، ایران، قرار نگرفت؛ و نه فقط به ایران نیامد، بلکه همان سیاستهایی که اقبال، عمری با آنها مبارزه میکرد، نگذاشتند ایدهی اقبال و راه اقبال و درس اقبال، به گوش مردم ایران که برای شنیدن، آمادهترین بودند، برسد؛ و پاسخ این سؤال را که چرا اقبال به ایران نیامد من دارم:
در آن وقتی که اقبال در اوج افتخار و شهرت میزیست و در گوشه و کنار شبهقارّه و در دانشگاههای معروف دنیا از او به عنوان یک متفکر، یک فیلسوف، یک دانشمند، یک انسانشناس و یک جامعهشناس بزرگ یاد میکردند، در کشور ما سیاستهایی حاکم بود که اقبال را به هیچ عنوان نمیتوانست تحمل کند؛ لذا از او به ایران دعوت نشد و زمینه برای آمدن او به این کشور فراهم نگردید و کتابهای او سالهای متمادی در ایران انتشار نیافت. همان ایامی که آثار و ادبیات و فرهنگ بیگانگان برای انهدام هویت انسان ایرانی و مسلمان در این کشور مثل سیل ویرانگر از همه طرف جاری بود، شعری و اثری از اقبال در مَحاضر عام و در منظر عموم مردم قرار نگرفت.
امروز «جمهوری اسلامی» یعنی آرمان اقبال در کشور ما تحقق پیدا کرده است. اقبال از بیهویتی شخصیت انسانی و اسلامی مردم رنج میبرد، و ذلت روحی و نومیدی جوامع اسلامی را به چشم بزرگترین خطر مینگریست و لذا با همهی توان وسیع خود به ریشهکن کردن این علف هرزه در خون و ذات انسان -بخصوص مسلمان- شرقی، همت گماشته بود.
امروز اگر زنده بود، میتوانست ملتی را ببیند که بر روی پای خود و سیراب از سرمایههای ارزشمند اسلامی خود و متکی به خویش و بیاعتنا به زیورهای فریبندهی غربی و نظام ارزشی غرب، قدرتمندانه زندگی میکند و هدف میآفریند و با حرکت در راه آن هدفها عاشقانه میتازد و خود را درون چهاردیواری قومیت و ناسیونالیسم و وطنپرستی، زندانی نمیکند.
از بزرگترین آرزوهای اقبال که در سراسر آثار ارزشمند او مشهود است، همین بود که بتواند چنین ملتی را در اینجا ببیند؛ و بنده خوشحالم که بحمدالله ما آرزوی اقبال را در محیط خود برآورده میبینیم و اکنون نیز این فرصت را پیدا کردیم -اگرچه اندکی دیر- تا به معرفی این شخصیت متفکر بزرگ و این مصلح عظیمالشّأن دوران معاصر و انقلابی مبارز و خستگیناپذیر بپردازیم و او را به ملت خود معرفی کنیم.
بنده ترجیح میدادم حضورم در این جلسه، دور از تشریفات میبود تا میتوانستم اولا از این یادبود بزرگ و محبوب حظ بیشتری ببرم، ثانیا این فرصت و امکان را میداشتم تا گوشهای از احساسات خود نسبت به اقبال را در اختیار حضار این جلسه بگذارم. حالا هم از برادران و خواهران خواهش میکنم اجازه بدهند صمیمانه و مثل کسی که سالها مرید اقبال بوده و در ذهن خود با اقبال زیسته است در اینجا حرف بزنم، تا قدری حق عظیم او را بر خود، در این مجمع بزرگ و در نهایت در ذهنیت مردم عزیز کشورمان ادا کنم.
اقبال از شخصیتهای برجستهی تاریخ اسلام است و چندان عمیق و متعالی که نمیتوان تنها بر یکی از خصوصیتهای او و ابعاد زندگیاش تکیه کرد و او را در آن بعد و به آن خصوصیات ستود. اگر ما فقط اکتفا کنیم به اینکه بگوییم اقبال یک فیلسوف است و یک عالم است، حق او را ادا نکردهایم. اقبال بیشک یک شاعر بزرگ است و از بزرگان شعر به حساب میآید. شعر اردوی اقبال را -متخصّصان زبان و ادبیات اردو- میگویند بهترین است. البته این شاید خیلی تعریف بزرگی از اقبال نباشد چون سابقهی فرهنگ و شعر اردو آنقدر نیست، اما شکی نیست که شعر اردوی اقبال، سالهای اوایل قرن بیستم، بر آحاد ملت شبهقارّه -چه مسلمان و چه هندو- تأثیر عمیقی گذاشت و آنها را به مبارزهای که آنوقت به مرور اوج میگرفت، هرچه بیشتر برانگیخت و خود اقبال هم در اول مثنوی «اسرار خودی» اشاره میکند:
باغبان زور کلامم آزمود
مصرعی کارید و شمشیری درود
و من استنباطم این است که اینجا شعر اردوی خودش را میگوید که آنوقت برای همهی مردم در شبهقارّه شناختهشده بود.
شعر فارسی اقبال هم -به نظر من- از معجزات شعر است. ما غیرپارسیِ پارسیگوی در تاریخ ادبیاتمان زیاد داریم، اما هیچیک را نمیتوان نشان داد که در گفتن شعر فارسی، خصوصیات اقبال را داشته باشد.
اقبال محاورهی فارسی را نمیدانست و در خانهی خود و با دوستان خود اردو یا انگلیسی حرف میزد. اقبال نگارش و نثر فارسی را نمیدانست و نثر فارسی اقبال، همین تعبیراتی است که در اول فصلهای «اسرار خودی» و «رموز بیخودی» نوشته که میبینید فهمیدن آن برای فارسیزبانها مشکل است. اقبال در هیچ مدرسهای از مدارس دوران کودکی و جوانی، فارسی را یاد نگرفته بود و در خانهی پدری اردو حرف میزد؛ و لذا فارسی را، فقط به این جهت که احساس میکرد معارف و مضامین ذهنیاش در ظرف زبان اردو نمیگنجد، انتخاب کرد و به فارسی انس گرفت. او با خواندن دیوان سعدی و حافظ و مثنوی [مولوی] و [دیوان] شعرای سبک هندی مثل عرفی و نظیری و غالب دهلوی و دیگران، فارسی را آموخت؛ و آنوقت -با اینکه در محیط فارسی زندگی نکرده بود و در مهد فارسی هرگز نزیسته بود و با فارسیزبانان هیچگاه معاشرت نداشت- ظریفترین و دقیقترین و دستنیافتنیترین مضامین ذهنی را در قالب اشعار بلند -و بعضی بسیار عالی- در آورده و عرضه کرده؛ که این -به نظر من- نبوغ شعری است.
شما اگر اشعار کسانی را ببینید که فارس نبودند ولی فارسی گفتند و آنها را با شعر اقبال مقایسه کنید، آنوقت عظمت اقبال برایتان آشکار خواهد شد.
بعضی از مضامین اقبال را که او در یک بیت گنجانده است اگر انسان بخواهد با زبان نثر بیان کند، نمیتواند و مدتی باید زحمت بکشیم تا یک بیت را -که او به آسانی بیان کرده است- به فارسی و به نثر -که زبان خودمان هم هست- در بیاوریم و بیان کنیم